خلاصه:داستان در مورد دختري به اسم نوراست دختري از تبار عرب كه ناخواسته وارد گروه داعش ميشه و در جريان داستان پرده از گذشته هاي مبهم نورا برداشته ميشه، گذشته اي كه آينده ي اين دختر روميسازه
بخشي از رمان:
نوراا نوراا نورااا دختر پاشو دختر لنگ ظهر شد خبرت بياد از دست راحت شم
اين صدايي كه بي وقفه داره اسم من و ميبره صداي مادرمه كه نميدونم چه پدركشتگي با من داره از وقتي يادم مياد هيچ وقت باهام مهربون نبود فقط وقتي كه بابام خونه بود جلوي اون حرف بدي بهم نميزد حالام از روزي كه بابام حاش بد شده و ي گوشه از خونه افتاده خيلي راحت هر كاري كه دلش ميخواد انجام ميده و من و زجر ميده ديگه از كسي نميترسه اللته اين رفتار مادرم فقط شامل من ميشه و شامل خواهرم انيسه نميشه اون هميشه سوگلي وتاج سر اين خونه بوده و هست از وقتيم كه خواستگار پيدا كرده بدتر خودش و جا كرده دختره ي ترشيده اون دو نفر هيچ وقت باهام خوب نبودن .